معرفی کتاب داستان شاهزاده عجیب
کتاب داستان شاهزاده عجیب به قلم زیلکه اشنی، به شرح ماجرایی آموزنده و جذاب برای کودکان میپردازد. شاهزاده عجیب قصه ما تفاوتهای زیادی با سایرین دارد! این داستان به کودکان میآموزد که تفاوتهای دیگران را بپذیرند و به درستی با آنها رفتار کنند.
موضوع کتاب داستان شاهزاده عجیب (The Prince Who Was Just Himself) چیست؟
به تازگی فرزند سوم پادشاه و ملکه متولد شده بود و آنها از تولد کودک خود بسیار شاد هستند. هنگامی که این کودک یعنی شاهزاده نوآ متولد شد کمی عجیب به نظر میرسید، ملکه گفت: «او با بچههای دیگر تفاوت دارد» و پادشاه و ملکه به سرعت متوجه شدند که پسرشان کودک خاص و متفاوتی است.
شاهزاده نوآ در کودکی با حملۀ شوالیه سیاه مقابله کرد! او باعث شد مردم سرزمینش نجات پیدا کنند و اینگونه همه فهمیدند که چه خوب است که انسانها با هم متفاوت هستند.
قصد زیلکه اشنی (Silke Schnee) از نگارش این کتاب، بیان جنبهای از دنیای کودکان و تفاوتهای آنهاست. برخی از کودکان کندترند؛ به سختی حرف میزنند و یا اصلاً حرف نمیزنند؛ ممکن است نتوانند به خوبیِ دیگران بدوند؛ همهی آنها با وجود داشتنِ این تفاوتها عضوی از جامعه انسانی ما هستند و موهبتی برای زندگی ما به شمار میروند.
دربارهی مجموعه داستانهای «کودکان تواناییهای متفاوت دارند»:
نشر بوی کاغذ (بوکا) سعی دارد با انتشار مجموعه «داستانهای کودکان تواناییهای متفاوت دارند» برای کودکان و نوجوانان که شرایط متفاوت و ویژهای نسبت به بقیه دارند، گامی سودمند و مفید در بهبود ارتباط والدین، معلمان و همسن و سالان این کودکان و نوجوانان بردارد. این نشر سعی میکند نیازهای ویژهای که در روند آموزش باید مورد توجه قرار گیرد با داستانها نمایش دهد.
آنچه دارای اهمیت است اعتقاد و باور به ارزشمندی این کودکان همانند تمام کودکان دیگر و اهمیت حضورشان در جامعه کنار دیگران است؛ چگونگی پذیرش و احترام به تفاوتهای آنان مانند سایر تفاوتهایی که در همه انسانها وجود دارد اصلی است که نباید فراموش شود.
کتاب داستان شاهزاده عجیب مناسب چه کسانی است؟
«داستان شاهزادۀ عجیب»، داستانی جذاب و دلنشین برای کودکان بالای سه سال است و درک بهتری دربارهی کودکان با نشانگان داون و دارای اختلال رشدی میدهد. این مجموعه صرفاً برای کودکان با نیازهای ویژه تهیه نشده است، بلکه برای معلمان، والدین و کودکان همسالی که با این کودکان برخورد دارند نیز مفید و جالب خواهد بود.
در بخشی از کتاب داستان شاهزاده عجیب میخوانیم:
هنگامی که خانوادهی پادشاه، شاهزادهی عجیب را به مردم نشان میدادند، آنها با کمی تعجب، در حالی که دستهایشان را جلوی دهانشان نگاه داشته بودند، با صدایی آرام به یکدیگر میگفتند: «چه شاهزاده عجیبی»
برخی میخندیدند و برخی دیگر با عصبانیت میگفتند: او از ما نیست! اما شاهزاده عجیب داستان ما میخندید و از این که زیر نور آفتاب بود خوشحال بود…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.