معرفی کتاب هفتخوان امید (نمایشنامهی کودک)
کتاب هفتخوان امید (نمایشنامهی کودک) نوشته محمود تیموری، برگرفته از داستان هفتخوان رستم است و سعی دارد با زبان شیرین قصه در قالبی جذاب و نقشسازیهای گوناگون، مخاطب کودک و نوجوان را با این ماجرا آشنا کند.
در این روزگار، پسری به نام امید از همه چیز میترسد و نمیداند که چگونه با ترسهایش روبهرو شود. از طرفی در روزگاران قدیم، کیکاووس، شاه مازندران، به دست دیوها اسیر شده است. کیکاووس مخفیانه برای رستم پهلوان نامهای میفرستد تا رستم او را نجات دهد. اما نامهرسان به اشتباه نامه را به جای رستم شجاع و نترس، به دست امید ترسو میرساند و داستان «هفتخوانِ امید» چنین آغاز میشود.
.
خواندن کتاب هفتخوان امید (نمایشنامهی کودک) را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
این کتاب برای تمام کودکان شش تا دوازده سالهای که از تئاتر و خواندن نمایشنامه لذت میبرند؛ به ویژه علاقهمندان به افسانهها و اسطورههای ایرانی مناسب است. همچنین معلمان و مربیان مقطع پیشدبستان و دبستان میتوانند از کتاب «هفتخوان امید» برای برگزاری نمایشهای کودکانه در مدارس استفاده کنند.
.
با محمود تیموری آشنا شویم
محمود تیموری بازیگر تلویزیون و سینما، نویسنده و کارگردان، متولد ۱۳۵۰ است. تیموری دارای مدرک کارشناسی روانشناسی بالینی و گواهینامه بازیگری از مدرسه صدا و سیما است. او دغدغه اصلی خود را مسائل کودکان و نوجوانان میداند، و به دلیل آشنایی با حوزه روانشناسی کودک همواره سعی داشته است مفاهیم اساسی همچون ترس، اعتماد به نفس را در قالب نمایشهای فانتزی و شاد مطرح نماید.
او سالها در حوزۀ نمایش کودک و نوجوان در تئاتر و تلویزیون فعالیت داشته که از محبوبترین آنها میتوان به برنامههای «شاخ نبات» و «سیر تا پیاز» اشاره کرد. نمایش «هفتخوان امید» به بخش بینالملل هجدهمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۰ راه یافت.
نمایشنامه «هفتخوان امید» برنده جایزه برتر نمایشنامهنویسی از جشنواره کانونها به داوری زندهیاد هما روستا است و لوح تقدیر و سپاس را از سومین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی ایران را به دست آورده است.
.
در بخشی از کتاب هفتخوان امید (نمایشنامهی کودک) میخوانیم
دیو سپید: پذار… پذار… میخوایم … میخوایم … [دیوها تکرار میکنند.].
امید: اگه میخواهید براتون بزنم، اول باید قفل زندان رو باز کنید تا کیکاووس آزاد بشه!
دیو سپید: نمیشه! …کیکاووس پدون اینکه از ما اجازه پگیره، وارد سرزمین ما شده. اون پاید تنپیه پشه!
دیوها: تنپیه پشه. …تنپیه پشه. …تنپیه پشه.
دیو سپید: پاید که پفهمه که اشتپاه کرده.
دیوها: تنپیه پشه. …تنپیه پشه. …تنپیه پشه.
امید: درسته اون اشتباه کرده. نباید بدون اجازه به سرزمین شما میاومد. ما میتونیم با هم دوستان خوبی باشیم. اگه کیکاووس رو آزاد کنید، من هم قول میدم این رو [اشاره به فلوت] به شما هدیه بدم.
دیو سپید: [خوشحال] راست میگی؟! اونو په ما هدیه میدی؟
امید: قول میدم!
دیو سپید: [اشاره به فلوت] پده به من! …پده به من!
امید: اول باید کیکاووس رو آزاد کنی.
دیو سپید: [نگاهی با حسرت به فلوت] پاشه! …میرم تا آزاد پشه. [مکث] قول دادی هان!
امید: قول قول. در زندان رو باز کن، فلوت رو بگیر.
دیو سپید: قپوله.
.
.
شاید به خواندن این مطلب نیز علاقهمند باشید:
نگاهی به نمایش ”هفت خوان امید” نوشته و کار ”محمود تیموری”
.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.