معرفی کتاب بی دَنگ و فَنگ (پنج نمایشنامهی تکپردهای عروسکی)
کتاب بی دَنگ و فَنگ (پنج نمایشنامهی تکپردهای عروسکی) نوشته فرشید قلیپور، حاوی پنج نمایشنامه تکپردهای عروسکی «خردهروایتهای دو صندلی سینما»، «مخمصه چکش عاشق»، «شب خواستگاری آباژور خانوم»، «صفر ولگرد»، و «در جستجوی یک راز» است.
بیشتر ببینیم پیرامونمان را! با دقت بیشتر ببینیم!
کمی بیشتر وقت بگذاریم.
بیشتر بشنویم! بیشتر به صداهای دور و بَرمان دقت کنیم!
جهان پر از ندیدهها و نشنیدههاست.
کمی، فقط اگر کمی بیشتر دقت کنیم، دیدنیهای بیشتر و شنیدنیهای بیشتری توجه ما را به خودشان جلب خواهند کرد
که شگفتانگیز خواهند بود.
.
خواندن کتاب بی دَنگ و فَنگ (پنج نمایشنامهی تکپردهای عروسکی) را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
این کتاب را به دوستداران نمایشنامهٔ کودک و نوجوان پیشنهاد میکنیم.
«بی دَنگ و فَنگ»برای تمام کودکانی که از تئاتر و خواندن نمایشنامه لذت میبرند مناسب است. همچنین معلمان و مربیان مدارس میتوانند از این کتاب برای برگزاری نمایشهای کودکانه در مدارس استفاده کنند.
.
با فرشید قلیپور آشنا شویم
فرشید قلیپور کارگردان، فیلمساز، نویسنده، کارگردان و نمایشنامهنویس ایرانی است که در سال ۱۳۶۱ متولد شد. او عضو انجمن نمایشنامهنویسان ایران و از اعضای خانهی کتاب است. قلیپور تحصیلات دانشگاهی خود را در دو رشته مدیریت صنعتی و بازیگری گذرانده است. او آثار زیادی را در قالب کتاب و نمایشنامه به نگارش درآورده که از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: کتاب «طلسم کوه سیاه»، «سه نمایشنامه کودک»، «ساعت یازده»، «ذیل تاریخ: دراماتورژی تاریخ در سه اثر بهرام بیضایی»، «شدنی نشدنی»، «کوچک اما بزرگ»، «کوچول و قانونهای کوچولی»، «کیک تلخ» و «هرگز، همیشه».
.
در بخشی از کتاب بی دَنگ و فَنگ (پنج نمایشنامهی تکپردهای عروسکی) میخوانیم
بابا آباژور: خانوم، من فردا باید برم سر کار. یه جلسه مهم داریم.
مامان آباژور: همچین میگه جلسه مهم داریم، هر کی ندونه گمون میکنه ایشون پروژکتور استادیوم آزادی هست!
بابا آباژور: یعنی چی خانوم؟ مگه من حتماً باید پروژکتور استادیوم آزادی باشم که جلسه داشته باشم!
مامان آباژور: آره دیگه. تهش میخوای بری وایستی توی لابی هتل دیگه!
بابا آباژور: مگه کم چیزیه؟
مامان آباژور: چی بگم والا؟ خدا شانس بده!
بابا آباژور: خانوم، همه لامپهای دنیا دلشون میخواد یه روز، فقط یه روز توی لابی هتل باشن؛ اون وقت سرکار اینطوری درباره شغل بنده میفرمایید؟
مامان آباژور: دلشون میخواد که بخواد!
بابا آباژور: نفرمایید خانوم. بیانصافیه! پس این زندگی رو چطوری برای شماها درست کردم؟ اگه منم از اون آباژورای تنِلشی بودم که فقط و فقط پشت ویترین میایستادم و به روبهرو زل میزدم خوب بود؟
مامان آباژور: بله بله! به داداش من میگی تنِلش؟
بابا آباژور: من کی داداش سرکارو گفتم؟
مامان آباژور: آباژور پشت ویترین پس کیه منظورت؟
بابا آباژور: من یه مثال کلی زدم!
.
.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.